از ميــان مـــؤمنــان مــــردانـــی هستنــــد كـــه بــه آنـچـــه بــا خـــدا عـهـــد بسـتـنــد صــادقــانــه وفـــا كــردنــد بــرخــى ازآنــان بــه شهـــادت رسيــدنــد و بــرخــى از آنهـــا در انـتـظــارنــد و هـــرگــــز تغييــری در عهـــد و پيمـــان خــود نــداده انـد. سوره احزاب آیه 23 یادم باشد... خواندن این خاطره ها شاید جرقه ای باشد برای بهتر زندگی کردن. رفتار و زندگی شهدای ما، جاذبه های زیادی داشت؛ اما... اما بهترین جای زندگی شان شهادتشان بود. شهیدآوینی: حواسمان هست یانه؟؟ اگر"شهید"نشویم باید"بمیریم" راه سومی وجودندارد. پس برای یکدیگردعاکنیدتادر زمره شهیدان وگمنامان درآئیم... این وبلاگ که درباره ی جانبازان قطع نخاع مشهدی میباشد که از سایتهای خبری مختلف گرفته شده است و پیشکشی است به این بزرگواران که بنده در سهم خود در برابر حقی که این بزرگواران بر گردن ما دارند. خدایا ما راهم کربلایی کن... التماس دعای باران یاعلی38
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان فرشته های زمینی و آدرس mardaneasmani38.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
از دانش اموزان دختر و پسر گرفته که هرکدام با یک شاخه گل به دیدار این عزیزان امده اند تا دانشجویان و نهادها و سازمانهایی که آمده اند عرض ارادت کنند به این جانبازان جان بر کف. سالن ناگهان پراز همهمه می شود. گویا قرار است جوایز برندگان بخش ویلچررانی دور پارک را اهدا کنند. صدایم میان صدای صلوات جمعیت گم می شود.
به سراغ جانباز دیگری می روم و از ایشان میخواهم خودشان را معرفی کنند.
موسی پیدایی. جانباز 70% قطع نخاعی. از لشگر77 خراسان.
به نظر شما چگونه میتوان جنگ را در ذهن جوان امروز پررنگ تر کرد که فریب تبلیغات منفی دشمن را نخورد؟
باید دراین زمینه ازسنین پایین فرهنگ سازی شود. این مسئولیت بر دوش رسانه ها و آموزش و پرورش است. باید به نوجوانان و جوانان آموخت که دو نعمت سلامتی و امنیت مهمترین نعمت های الهی است و باید قدر آن را بدانند. واین امنیتی که در کشور ما با فداکاری شهدا و جانبازان و رزمندگان شکل گرفته را به آسانی از دست ندهند.
بالاترین ایثارچه چیزی است؟
شناخت خود انسان بهترین ایثار است. اینکه خودش را بشناسد. روی خلقتش فکر کند. واگراهدافی را که خداوند برای او درنظرگرفته با صدق دل پی ببرد و با خودش صداقت داشته باشد خدا هم حمایتش می کند. واین بهترین ایثار است.
یک خاطره تلخ و شیرین از جبهه بگویید.
با خنده می گوید: یادم است نیمه شب دیدبان بودم. ساعت 3 امدم بیرون گفتم وضو بگیرم و نماز بخوانم بعد بخوابم. پشت خاکریز داشتم وضو می گرفتم که دیدم یک تیر از خاکریز رد شد. جوری که گفتم کلیه ام را دارد پاره می کند. ولی دیدم چیزیم نشد. صبح که شد رفتم ببینم چه اتفاقی افتاده. گفتم شاید خواب دیده ام. اما دیدم نه. محلی که وضو گرفتم ردپایم هست. نگاه کردم که این تیری که آمد و به من نخورد کجا رفته . ما یک دسته بیل در زمین فرو کرده بودیم و به آن طناب بسته بودیم که لباسهایمان را رویش خشک کنیم. این تیر به همان دسته بیل خورده و کمانه کرده بود و برگشته بود.
با بغض می گوید سخت است گفتن خاطره تلخ.
ما درخط نیرو کم داشتیم. 7-6 نفر از بچه های پاسدار آمده بودند که یک قسمت را ازما تحویل بگیرند.داشتند منطقه را بررسی می کردند. من از پشت خط با آمبولانس داشتم می آمدم که دیدم بچه ها دارند جلوی سنگرچای می خورند. نگه داشتم گفتم بچه ها بروید داخل شما به این منطقه آشنایی ندارید. منطقه ی شلمچه بود و فاصله ما با دشمن 700 متر بود. با خنده گفتند:هوا خیلی گرم است نمی توانی ببینی ما یک چایی بیرون سنگر بخوریم.
آقای پیدایی به اینجا که می رسد چشمانش لبریز از اشک می شود و بابغضی تلخ ادامه می دهد:سوار ماشین شدم و رفتم هنوز به سنگر نرسیده بودم که زنگ زدند که آمبولانس را بیاورید که خمپاره خورده بین اینها3 نفر شهید شده و بقیه مجروح شدند.
http://qudsonline.ir/detail/News/237962
نظرات شما عزیزان: